خاطره
به نام حق
خاطره ای شیرین از 14 مرداد 1388
تجربه ای دل انگیز در نمایشگاه بین المللی گل و گیاهان زینتی محلات
در این نمایشگاه من یک بازاریابی از نوع تار عنکبوتی و شبکه ای رو تجربه کردم که تقریبا حرفه ای از آب دراومد البته با برنامه ریزی قبلی جلو رفتیم و واقعا جواب داد
خوب روش کار ما اینطور بود که سه بازاریاب که یکی خودم باشم با مجهز بودن به بیسیم سعی کردیم کل محوطه نمایشگاه رو زیر نظر داشته باشیم کار اینطور شروع
شد که ما باید افرادی رو که فکر می کردیم تو خود نمایشگاه هدفمند و یا گیج شدن رو انتخاب می کردیم و سراغشون رفته و کار بازاریابی رو شروع می کردیم. خوب حالا
. با افراد و با شخصیت های متفاوتی روبرو بودیم که شاید فکر و انتظار چنین تجربه ای رو در این بازه ی زمانی نداشتیم
خوب اولین شخصی رو که به تور انداختم فردی با شخصیت و لباسهای شیک کفش واکس زده و لباسی که خانومش پوشیده بود واقعا شیک بود خوب با خودم فکر کردم
حتما مایه داره و یا کارخونه داری یا فرد مهمیه به طرفش رفتم و با یک سلام علیک گرم شروع به صحبت کردن کردم .از شانس بد من اینجاست که میگن باید آدم شناس باشی زدو این بنده ی خدا با این تیپ توپش با سن 40 سالگیش یه تاکسی سرویسی ساده درآومدو وقتی که فهمیدم یه لحظه شکه شدم و موندم چی بگم ولی خوب چون
من کارم بازاریابی دوربین های امنیتیه می تونم یه جوری طرفو با هر حرفه ای که داره کنجکاو کنم از وقتی که گفتم دوربین امنیتی بنده خدا دردو دلش باز شدو از اتفاقی که هفته پیش براش افتده بود شروع به گفتن کرد و دریچه جالبی برای من باز شد خوب هفته پیش رفتن به سفر بندر کار دست این آدم داده بودو خونشو همسایه بغلی خالی کرده بوده این باعث شد حرف من بازاریاب برو پیدا کنه خوب یه جوری واسه کار راضیش کردم بد چند دقیقه خداحافظی کردن همراه خانمش اومد قرفه و نشست به قیمت گرفتن که نمیدونم میخوام خونمو دور ببندم ما که دیدم تنور داغه باید چسبوند یه قرار داد درست ساعت 11 شب نوشتیمو کار دوربین با قیمت 640 هزار تومان رو بازاریاب شدیم اما تجربه جالب زمانی بود که ما وقتی به کار سه تایی که انجام دادیم نگاه کردیم دیدیم که واقعا طرح تار عنکبوتی جواب داد چرا؟ چون هر چند دقیه یه بار مشتری بود که به سر بچه ها که تو قرفه نشسته بودن می ریختیم خوب مشتریایه ما از آدمای ساده بودن تا کارخونه دارو و نیروی انتظامیو شهردار شهر تا صنف طلا فروشا
تو این بین با افراد زیادی آشنا شدم بازاریابی رو از یه دیده دیگه نگاه کردم حالا چون نمی خوام سرتون درد بیاد و حوصله تون نپره بقیه شو میذارم واسه فردا
بقیه فردا